گفتم ای عشق من از چیز دگر می‌ترسم / گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو

۲ مطلب در شهریور ۱۳۹۵ ثبت شده است

در مقام مقایسه

حقیقتش نمی دانم چرا هرگاه شروع به خواندن بخش هایی از تورات و یا کتاب مقدس می کنم ناخودآگاه پس از خواندن هر آیه به دنبال مورد مشابه و مرتبط آن در قران می گردم و قیاس می کنم که مثلا قران در اینجا موافق است یا مخالف یا بی نظر و یا تا حدودی موافق یا مخالف است و قس علی هذا.
امروز نیز داشتم بار دیگر آیات مربوط به ده فرمان را بازخوانی می کردم و به نظرم بد نیامد این دو مورد را اینجا بنویسم.
در آیه زیر از سفر تثنیه خداوند تاکید بر عدم بت پرستی دارد و به عقوبت شدید آن اشاره می کند :
8 «به جهت خود صورت تراشیده یا هیچ تمثالی از آنچه بالا در آسمان، یا از آنچه پایین درزمین، یا از آنچه در آبهای زیر زمین است مساز. 9 آنها را سجده و عبادت منما. زیرا من که یهوه خدای تو هستم، خدای غیورم، و گناه پدران را برپسران تا پشت سوم و چهارم از آنانی که مرادشمن دارند، می‌رسانم. 10 و رحمت می‌کنم تاهزار پشت برآنانی که مرا دوست دارند و احکام مرا نگاه دارند. * سفر تثنیه - بخش 5
اینجا ایه 8 که در رد بت پرستی است را می توان موافق کامل قران دانست و هر در هر دو این عمل کاملا مردود دانسته شده. اما آیه 9 که می گوید گناه پداران را تا چهار نسل بعد به پسران می نویسم به گمانم با نص صریح " وَ لَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ اُخْرَی که هیچ گناهکاری گناه دیگری رامتحمل نمی شود، در تعارض است و البته شاید اینجا مقصود اثر وضعی باشد و نه اخروی آن که خب کمی دور از فرم آیه است.
همچنین آیه 10 نیز به نظرم در قران نیز حاکم است و اینکه خداوند هر حسنه را 10 برابر می کند و از کرم خود بر آن می افزاید گواه این مطلب است." مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا ۖ وَمَنْ جَاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلَا یُجْزَىٰ إِلَّا مِثْلَهَا وَهُمْ لَا یُظْلَمُونَ " همچنین بخش دوم آیه نیز در تعارض با رساندن گناه تا 4 نسل بعد هست.

برگردیم به آیه بعدی از تورات که در ادامه می فرماید:
11 «نام یهوه خدای خود را به باطل مبر، زیراخداوند کسی را که نام او را به باطل برد، بی‌گناه نخواهد شمرد.
در این مورد به گمانم می توان گفت که خداوند در قران تاکید بر یاد همیشگی خود دارد و توصیه وی به انسان ذکر دائم است " یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثِیراً " و همچنین این ذکر دائم موجب آرامش قلوب است : " الا بذکر الله تطمئن القلوب" . گرچه ممکن است گفته شود که در تورات بر عدم نام بردن نام خداوند به باطل تاکید شده و نه ذکر و یاد وی، اما می توان پاسخ داد که نفس فراوانی چیزی و تکرار یک مطلب، احتمال لغو و بیهوده گویی را نیز می تواند افزایش دهد و در قران به نظر می رسد با در نظر گرفتن این مطلب نیز تاکید بر ذکر فراوان دارد.

در پایان شاید این مقایسه ها اصولا ناصحیح باشد و به اصطلاح خارج کردن متن از کانتکست تاریخی و مکانی زمانی اش تلقی گردد اما خب ناچارا گاهی این ماجراجویی های متنی انسان را وادار به این کارها می کند.
۲۵ شهریور ۹۵ ، ۲۱:۰۲ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد مهدی مقدس

از پرده برون آی

پیامبران کسانی بودند که تجربه حضور خداوند را به بالاترین شکل درک کردند و خداوند در زندگی آنان نه در حجاب و اختفا که در کنار و حاضر بود. بر این اساس آنان واجد ایمانی شدند که خللی در آن قابل تصور نبود و سایه تردیدی در آن راه نداشت. در پی آن ادیان مختلفی در جهان پدیدار شد که در آنها پیامبری خبر از ارتباطی خاص و ویژه با خداوند می داد و به جهت گرویدن بدان از مفهومی به نام " ایمان " سخن پدید آمد.
به نظر می رسد که لازمه ایمان، درک و برخورداری از چنین ارتباطی است به نحوی که شخص مومن لازم است که خداوند را به تجربه دریابد و اگر چنین نشود آیا می توان انتظار هیچ ایمانی را داشت؟ می توان چیزی را پذیرفت که در درون هیچ نشانه ای در تایید آن وجود ندارد؟ و به خدایی ایمان آورد که هیچ سخنی و نشانه ای بر بنده اش نازل نکرده است؟ به گمان من پاسخ منفی است چرا که چنین ایمان و اعتقادی حتی اگر وجود داشته باشد در اثر تلقین، ترس و یا محیط زندگی به آدمی رسیده است و چگونه می توان چنین ایمانی را توجیه کرد؟ روایتی در کتب حدیث از پیامبر –ص- خطاب به امام علی –ع- نقل شده است که ایشان از ایمان مردم آخرالزمان ابراز شگفتی کرده و از اینکه مردم به سیاهی بر روی سپیدی ایمان می آورند متعجب شده است(1). این روایت نشان می دهد که ایمان داشتن بایستی مبتنی بر تجاربی خاص و ویژه باشد و خداوند را بایستی با نشانه ای و تجربه ای درخور درک کرد و ایمانی که فاقد این ویژگی ها باشد حقیقتا شگفت انگیز است.
اکنون پرسش جدی این است که آیا ایمان آوردن بدون داشتن چنین تجاربی امکان پذیر است؟ و آیا اخلاقا پیروی از چیزی که نمیدانیم هست یا نیست رواست؟
نقل مشهوری از روزهای پایانی زندگی برتراند راسل شده و ایشان در پاسخ به پرسش خبرنگاری که اگر پس مرگ دریافتید که خدا وجود دارد، چه خواهید کرد؟ می گوید که بدو خواهم گفت چرا نشانه های تو این اندازه کم در جهان وجود داشت؟ و چرا نشانه ای و حادثه ای در جهان قرار ندادی تا من بتوانم وجود ترا درک کنم؟ ( نقل به مضمون)
به نظرم همه حرف همین است که خدا را نمی توان بی دلیل و بی نشانه باور کرد و بدو مومن شد. چه اینکه چنین ایمانی فریبکاری با خویشتن است.

پ.ن :
1- یَا عَلِیُّ أَعْجَبُ النَّاسِ إِیمَاناً وَ أَعْظَمُهُمْ یَقِیناً قَوْمٌ یَکُونُونَ فِی آخِرِ الزَّمَانِ لَمْ یَلْحَقُوا النَّبِیَّ وَ حُجِبَ عَنْهُمُ الْحُجَّةُ فَآمَنُوا بِسَوَادٍ عَلَى بَیَاضٍ (یَا عَلِیُّ ثَلَاثَةٌ یُقْسِینَ الْقَلْبَ اسْتِمَاعُ اللَّهْوِ وَ طَلَبُ الصَّیْدِ وَ إِتْیَانُ بَابِ؛‌ )
یا علی! بدان که شگفت انگیزترین مردم از نظر ایمان و عظیم ترین آنان از حیث یقین، مردمی هستند که در آخرالزمان خواهند بود، و حجت خدا نیز از آنان پنهان است و آنان به سیاهی که روی سپیدی (نوشته شده) است، ایمان دارند.(ی علی! سه امر باعث قساوت قلب می‌شود؛ گوش سپردن به لهویات و به دنبال شکار رفتن و به خانه پادشاهان در آمدن.)
شیخ صدوق، کمال الدین، ص288

۲۴ شهریور ۹۵ ، ۲۰:۴۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد مهدی مقدس