گفتم ای عشق من از چیز دگر می‌ترسم / گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو

۳ مطلب در آبان ۱۳۹۵ ثبت شده است

مخاطب اولیه

کانال منتسب به آقای ملکیان در تلگرام، پاسخ نامه ای از ایشان را خطاب به دختری روستایی منتشر کرده که گویا از ظلم و ستم اطرافیانش به ستوه آمده و از آقای ملکیان راه چاره خواسته است. پاسخ اقای ملکیان به نقل از کانال ایشان بدین شرح است :
...عزیز سلام
🔹در این چند سطر تنها میتوانم بگویم که احساسات و عواطف منفی ای که نسبت به خویشان خود و حتی همه انسانها داری مبتنی بر یک پیش فرض نادرست است و آن اینکه گویی همه انسانها در کمال آزادی و اختیار و کاملا خودآگاهانه و خودخواسته به تو ظلم کرده اند و می کنند .
این پیش فرض برای آدمیان آزادی و آگاهی ای را در نظر می گیرد که هرگز ، در واقع ندارند .
آدمیان بسیار نا آگاه تر و ناآزادتر از آنند که من و تو تصور می کنیم .
🔹من ، به نوبه خود هر ظلم و جفایی که از دیگران میبینم را مانند نیشی تلقی می کنم که عقربی که هیچ دشمنی خاصی با من ندارد به من میزند از این رو درست مثل مورد عقرب سعی می کنم که خودام را از معرض آزار و آسیبشان دور نگه دارم ؛ اما وقتی که به هر حال ، آزار و آسیب شان به من رسید آن را ناشی از نا آگاهی و نا آزادیشان تلقی می کنم و بدین طریق خودام را از احساسات و عواطف منفی مانند خشم ، کینه و نفرت نسبت بدانها دور میدانم .
🔹وانگهی خشم کینه و نفرت من به آنها ضرری نمی زند فقط به خودم ضرر می رساند ، و مرا با این وضع روبه رو می کند که هم مورد آزار و آسیب دیگران قرار گرفته ام و هم مورد آزار و آسیب خودام !
آزار و آسیب دیگران بس نیست که آن را با آزار و آسیب خودام تکمیل کنم ؟!
🔹... عزیز ،انسانها کمتر از حدّی که میپنداری از آگاهی و ازادی برخوردارند . بر موجودات کم آگاه و کم آزاد باید رحم و شفقت ورزید ،نه این که نسبت به آنها خشمگین ، کینه توز و متنفر شد . آگاهی و آزادی بسیار اندک شان خود محرومیّت عظیمیست که دارند .
🔹بهترینها را برای ات آرزو دارم . خوبی خوشی زندگی ات را با احساسات و عواطف منفی کاهش مده .
کوچکترین دوست تو
مصطفی ملکیان
16/8/95

- نکته ای که اینجا به نظرم می رسد این است که اصولا این نوع پاسخ ها هیچ کاربرد عملی برای شرایط و موقعیت ذهنی و فکری مخاطب مستقیم اش ندارد و گویی برای انسان هایی بیان شده که بر آنها دوره های متعدد فکری و اندیشه گی گذشته است. به دیگر سخن کسی می تواند مخاطب اینجا سخنان اقای ملکیان باشد که سال ها در این موارد تفکر کرده و تامل ورزیده است و چنین پاسخی برای مخاطب اولیه اش نه تنها مفیده به فایده نیست بلکه ممکن است موجبات یاس و ظلم پذیری بیشتر نیز باشد و این مهمترین نکته است که آقای ملکیان گویا رعایت نکرده است. به گمانم پاسخ مناسب به چنین شرایطی می تواند توصیه هایی با مضامین ایستادگی و عزت نفس و رفتاری محکم و قاطع باشد.
البته این به این معنا نیست که پاسخ آقای دکتر ملکیان خالی از فایده و معرفت است بلکه سخنان ایشان نشان از درک عمیق ایشان دارد اما همانگونه که عرض شد به نظر برای مخاطب مستقیم بی معنی و غیر قابل درک و باور است.

۲۰ آبان ۹۵ ، ۲۰:۴۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد مهدی مقدس

رویت خداوند

گاهی فکر می کنم خدایی را که نمی شود دید و با وی سخن گفت چگونه توقع ایمان از انسان دارد؟ به نظرم از اساس این ادعا اشتباه است که خداوند ایمان بی نشانه را از کسی خواسته باشد و قطعا برای هر کسی که وی را بخواهد و بخواند چیزی عرضه خواهد کرد.
گفتگوی جالبی در نهج البلاغه میان امام علی -ع- و یکی از یارانش نقل شده در باره دیدن خدا. جالب این است که امام نیز خدایی را که نشود دید، شایسته پرستیدن نمی داند.


وقد سأله ذِعلبٌ الیمانی فقال: هل رأیت ربّک یا أمیرالمؤمنین؟ فقال علیه السلام :
أَفأَعْبُدُ مَا لا أَرَى ؟
قال: وکیف تراه؟
قال: لاَ تُدْرِکُهُ الْعُیُونُ بِمُشَاهَدَةِ الْعِیَانِ، وَلکِنْ تُدْرِکُهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الاِِْیمَانِ،
«ذغلب یمانى‏»از امام پرسید:«اى امیر مؤمنان آیا پروردگارت را دیده‏اى؟»امام در پاسخش فرمود:پس من کسى را مى‏پرستم که ندیده باشم؟پرسید چگونه او رامشاهده فرموده‏اى؟ »امام پاسخ داد:

چشمها هرگز او را آشکارا نمى‏بینند،اما قلبها با نیروى حقیقت ایمان وى را درک میکنند،

پس امام نیز این قاعده را تایید کرده اند که ایمان پس از معرفت است و معرفت نیازمند روئیت و دیدار و نشانه است حال این دیدار همانطور که گفته شده فوق طاقت چشم ها و ابصار است.

ادامه خطبه بدین شرح است:

قَرِیبٌ مِنَ الاََْشْیَاءِ غَیْرُ مُلاَمِسٍ، بَعِیدٌ مِنْهَا غَیْرُ مُبَایِنٍ، مُتَکَلِّمٌ بِلاَ رَوِیَّةٍ07، مُرِیدٌ بِلاَ هِمَّةٍ صَانِعٌ لاَ بِجَارِحَةٍ لَطِیفٌ لاَ یُوصَفُ بِالْخَفَاءِ، کَبِیرٌ لاَ یُوصَفُ بِالْجَفَاءِ بَصِیرٌ لاَ یُوصَفُ بِالْحَاسَّةِ، رَحِیمٌ لاَ یُوصَفُ بِالرِّقَّةِ، تَعْنُو…7 الْوُجُوهُ لِعَظَمَتِهِ، وَتَجِبُ الْقُلُوبُمِنْ مَخَافَتِهِ.

به همه چیز نزدیک است اما نه آنطور که به آنها چسبیده باشد،از همه چیز دور است اما نه‏آنچنان که از آنها بیگانه باشد،سخن مى‏گوید اما نه اینکه قبلا نیاز به اندیشه داشته باشد، اراده مى‏کند اما نه اینکه پیش از آن نیازمند به فکر و تصمیم باشد صانع و سازنده است اما نه‏با اعضاء و جوارح،لطیف است اما نه اینکه‏«مخفى‏»باشد،بزرک و قدرتمند است اما نه‏اینکه جفا کار باشد.بینا است ولى نه با حس باصره،و رحیم است اما نه به این معنى که نازکدل‏باشد چهره‏ها در برابر عظمتش خاضع،و قلبها از هیبتش مضطربند!.

نهج البلاغه - خطبه 179 - ترجمه مکارم
۱۳ آبان ۹۵ ، ۱۲:۰۹ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد مهدی مقدس

گفتگوی سکوت

فرض کنید پس از مرگ، برتراند راسل متوجه وجود خداوند بشود و در این بین گفتگویی میان وی و خداوند در گیرد. من سعی کرده ام چندین بار این گفتگو را برای خودم تصور کنم و گرچه به نظرم سوال ها واضح اند اما فکرمی کنم پاسخ ها بیشتر به سکوت یا لبخند ختم می شوند.
راسل: پس تو وجود داشتی
خداوند: هستم
راسل: چطور شد که از تو نشانه ای نیافتم؟ و چرا عقل من تو را در نیافت؟
خداوند : سکوت
راسل: دلایلی که بر له تو بود همه سست و پر خلل بودند و من قانع نشدم که تو وجود داری
خداوند : لبخند می زند
راسل: چگونه است که عاقلان و حکیمان تو را در نمی یابند و جاهلان و کوته فکران به تو ایمان دارند؟
خداوند : سکوت می کند و بعد لبخد می زند

لحظات میان خداوند و راسل به سکوت و آرامش می گذرد. راسل در تلاش برای تفسیر سکوت های خداوند به سکوت روی آورده است.

۰۸ آبان ۹۵ ، ۲۱:۴۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد مهدی مقدس