به گمانم تجربه های عاشقانه در زندگی هر انسانی اگر اتفاق بیفتد، فقط و تنها فقط یک بار خواهد بود. به دیگر سخن نمی توان متصور بود که چنین تجارب سنگین عاطفی را چند نوبت در زندگی چشید و پنداشت که همگی آنها راستین است. به تصور من وارد شدن مداوم در رابطه های ناپایدار و دوستی هایی که موجب احساس های عمیق می شوند نه تنها لذت بخش نیست که بعضا احساس آدمی را به نوعی سردرگمی و سطحی نگری می اندازد. بر این باور هستم که ابراز احساسات از دریچه کلماتی که بار عاشقانه عمیق دارند اگر براحتی بر زبان ما جاری شوند، نه تنها معادل معنای راستین آن نیستند بلکه نشانگر وجود لایه های سطحی از احساس و شیفتگی که گاه از عادت یا خوف از ترک عادت است که شکل یافته است.
گاهی فکر می کنم که بازیابی تجارب عاشقانه برای کسانی که در سطحی قابل توجه آن را درک کرده اند ناممکن یا بسیار دشوار می باشد مگر آنکه این تجربه این بار نه از درون که از بیرون به آدمی عرضه شود.