مخاطب ما صرف نظر از اینکه رابطه ما با آن عاشقانه ، شناخت ورزانه و یا درگیرانه باشد، در اشکال گوناگونی رخ نمایی می کند. مخاطب های آشنا و پیدا را " تو " می خوانیم و آنها را در حضور کامل درک می کنیم. معشوق های ما عمدتا از جنس معشوقه های حاضر هستند و سایه اختفاء بر آنها گسترده تشده است.
اما زمانی که مخاطب فکری و وجودی ما راهی به وادی " تو " ندارد و پیوسته در فضای " او " به سر می برد رابطه ما با وی رابطه ای رازآلود و تبیین ناشده است. معشوقی که رخ نمی نماید و پیوسته در اختفای مهیبی غوطه ور است.
من گمان می کنم خداوند از آن دسته محبوب هایی است که پیوسته در فضای " او " به سر می برد و حتی هنگامی که به لفظ " تو " خوانده می شود به مجاز خوانده می شود و نه حقیقت.
شاید زبان که از تنگی آن بسیار سخن رفته است، برای توصیف خداوند لغتی بهتر از " او" نداشته باشد. اویی که پس پرده نهان است و رازی است سر به مُهر . اگر چه امید آن می رود که با همه بر سر مِهر باشد.