داعش و هم مسلکانش، تا آنجا که سخن از مرگ و کشتن و خونریزی است، برنامه و ایده دارند. هنگامه جنگ و اشوب و نا امنی، داعش و هم قطارانش معنی دارند. اما به محض شروع آرامش و سکون و امنیت، داعش و داعشیان دچار سکوتی مرگبار می شوند آنها نه ایده ای برای صلح دارند و نه برنامه ای برای پیشرفت و بالندگی. از اساس بوی نیستی و مرگ می دهند. هیچگاه نخواهند توانست بر شهر و دیاری مسلط شده و زندگی را جاری سازند. به هر جا که در آیند، تا آن هنگام که هستند می کشند و خون میریزند چرا که بدون آن حرفی برای گفتن ندارند و تمام می شوند. در فضای دور از جنگ و آشوب، داعش محو می شود و گروندگانش از آن روی می گردانند و همچو درخت خشکیده ای حیاتش به انتها می رسد. دعش و تفکر داعشی در بستری از دشمن تراشی ها و جنگ طلبی ها و نفرت پراکنی ها متولد و رشد می یابد. هر زمان که بجای نفرت و دشمنی به هم احترام گذاردیم، داعش و داعشیان را خشکانده ایم، و زندگی را جاری ساخته ایم. داعش و داعشیان رو به تباهی هستند و پشت به احترام و محبت. زندگی و حیات و پیشرفت، از جاده دوستی و گفتگو و احترام می گذرد. برای زندگی کردن باید گفت و شنید و دوست داشت و عشق ورزید.