اندوه به آرامی بر محدوده روحی ما وارد نمی شود بلکه شبیخون می زند. ناگاه لبخند را بر لبان آدمی محو می سازد و چشم ها را به جایی نا معلوم خیره می سازد. تو گویی هر آنچه شادی در جهان است به ناگاه از قلب و جان آدمی رخت برسته اند. اندوه با سکوتی حزن آلود همراه است و با چشمانی نا امید و شفاف به اطراف می نگرد.
شادی اما به آرامی می آید و غم ها را به نرمی از در و دیوار غم زده ی روح و جان آدمی میزداید و خود بجای آن می نشیند. شادی همسفر زمان است. غم اما دشمن زمان است و با گذشت زمان نیرویش را از کف می دهد.
البته نمی توان از تجاربی که به یکباره جان آدمی را زنده می کنند سخن در میان نیاورد اما این تجارب ناب و کمیابند.