برج بابل
و تمام جهان را یک زبان و یک لغت بود. 2 و واقع شد که چون
از مشرق کوچ میکردند، همواریای در زمین شنعار یافتند و درآنجا سکنی
گرفتند. 3 و به یکدیگر گفتند: «بیایید، خشتها بسازیم و آنها را خوب بپزیم.»
و ایشان راآجر بهجای سنگ بود، و قیر بهجای گچ. 4 وگفتند: «بیایید شهری
برای خود بنا نهیم، و برجی را که سرش به آسمان برسد، تا نامی برای خویشتن
پیدا کنیم، مبادا بر روی تمام زمین پراکنده شویم.» 5 و خداوند نزول نمود تا
شهر وبرجی را که بنی آدم بنا میکردند، ملاحظه نماید. 6 و خداوند
گفت: «همانا قوم یکی است و جمیع ایشان را یک زبان و این کار را شروع
کردهاند، والان هیچ کاری که قصد آن بکنند، از ایشان ممتنع نخواهد شد. 7
اکنون نازل شویم و زبان ایشان رادر آنجا مشوش سازیم تا سخن یکدیگر
رانفهمند.» 8 پس خداوند ایشان را از آنجا بر روی تمام زمین پراکنده ساخت و
از بنای شهر بازماندند. 9
از آن سبب آنجا را
بابل نامیدند، زیرا که در آنجا خداوند لغت تمامی اهل جهان رامشوش ساخت. و
خداوند ایشان را از آنجا برروی تمام زمین پراکنده نمود.
سفر پیدایش - فصل 11