من پیش خودم به این نتیجه رسیدم که بسیاری از خواست و آرزوهای ما آدمیان در واقع با توجه به سازوکار این جهان، چیزی جز بدخواهی دیگر ابنای بشر نیست. به دیگر سخن امَلی تحقق نیابد مگر اینکه شکستی و نقصانی در کار بنده یا گروهی ار بندگان رخ می دهد. به یک شکلی احساس می کنم هر کامیابی که حاصل می شود، زخم و جرحی بر بنده ای دیگر می نشیند . ساده ترین مثال آن داستان مردی است که به خانه دو دختر خود می رود و یکی از آنها زارع است و طالب باران و آن دیگری کوزه گر و دوستدار آفتاب. اینگونه است در رویای سروری و پیروزی بودن که محقق نشود جز با عدم توفیق دسته ای از انسان ها. شاید اینکه بزرگان به دعایی که همه گیر باشد ( البته اگر چنین دعایی ذاتا امکان تحقق داشته باشد ) سفارش می کنند نیز همین باشد.