زمان از فربه ترین عواملی است که در چگونگی احساس و قضاوت ما آدمیان در مورد شخص یا حادثه ای، دخیل و اثر گذار است. گرد زمان بر هرکه و هرچه می پاشد، گویی مرموز تر شده و پیچیده ترش می کند و حتی گاهی بزرگ. انقدر بزرگ که به اسطوره می زند. اما عجیب ترین حسی که برای من در اثر طی شدن زمان رخنمایی می کند، حس غربت است. گاه حادثه ها را چنان از خود دور می یابم که گویی اصلا حادث نشده اند. غربت عجیبی به آدمی دست می دهد. معلومم نیست که چه شده و چه می شود؟ چندی پیش یادداشت مسعود بهنود را می خواندم در باب مرحوم " مهندس بازرگان " که در آخر به عکسی مزین شده بود. عکسی از مرحوم بازرگان که در حال صحبت با دکتر یدالله سحابی و احمد حاج سید جوادی است. و در آخر نوشته بود که " هر سه دیگر نیستند " . این جمله تاثیر زیادی در من داشت و افکارم را زیر و زبر کرد . نمی دانم زمان چه می کند و چه بر سر ما می آورد. اما هر چه هست، بسی خوف انگیز و مهیب است آنگونه که گاه شهامت اندیشیدن به آن را نیز ندارم.