گاه ایرادی که به ادیان و گروه های دیندار گرفته می شود این است که آنها
افراد را بر اساس اعتقاد و مرام دسته بندی می کنند و اینگونه خودی را از
غیر خودی تمیز می دهند و البته بر طبق این ادعا، گروههای خودی از حقوقی
بالاتر نسبت به دیگران برخوردارند. جدا از بررسی صحت و سقم این ادعا، به
نظر می رسد که در نظم و قوانین نوین جهانی نیز که ادعا و تاکید بر حقوق
بشر و رفاه انسان ها دارند ( البته این بدان معنا نیست که ادیان چنین
اعتقادی ندارند )، این تفکیک بسیار روشن تر و وضع آن ناعادلانه تر است.
نوع مواجهه اخیر جامعه جهانی با حادثه ی مرگبار مجله هجو نویس شارلی ابدو
نشان داد که شکاف بین انسان ها تا چه اندازه هم بر اساس اعتقادات انهاست و
هم بر اساس خودی و غیر خودی بودن های نژادی. روزانه شمار زیادی از افراد در
جهانی که عمدتا دیده نمی شود در خون خود می غلتند و هیچ عاطفه بشری برای
انها ندایی سر نمی دهد اما برای افرادی در حوزه های خودی ، می بینیم که
چگونه راه پیمایی جهانی به راه می افتد. کدام عقل سلیمی باور می کند که
نتانیاهو که 5 ماه قبل نزدیک به 2 هزار کودک را از حق حیات شان محروم ساخته
و هر روزه خانه های مردم فقیر و بی بضاعت را بر سرشان ویران می کند، آزادی
خواه است و عاطفه اش از دیدن جنایت علیه روزنامه نگاران هجو نویس صدمه
دیده است؟
آنچه که از نظم نوین جهانی بر می اید نشان می دهد که نه
تنها سازوکار های اخیر نتوانسته شکاف بین انسان ها را پر کند، بلکه به نحو
سرسام اوری این فاصله و شکاف را عمیق تر نیز کرده است. اگر در تعیین خودی و
غیر خودی از منظر ادیان می بایست عمدتا چند جمله بر زبان جاری کرد، حال بر
طبق قوانین جدید بایستی جان و هستی خود را به خطر انداخت و هفت خوانی را
پیمود.
به عقیده من هیچ پادشاهی در این صلاحیت نیست که از حق و حقوق انسانی دم بزند. بیانیه ی حقوق بشر بسیار نبکوست اما به محض اینکه در دستان پادشاهان و سلاطین بیفتد، ارزش خود را از کف داده است. مضحک نرین تعابیر و نقش را در مسیر تحقق ازادی و حقوق بشر ، پادشاهان و سلاطین ایفا می کنند . معرکه ای به زشتی راهپیمایی پاریس و نطق نتانیاهو و قس علی هذا.